|
سه شنبه 9 دی 1393برچسب:, :: 16:50 :: نويسنده : marjan
انگارهمین دیروز بود که گوینده تلویزیون با آن صدای گرفته همیشگی اش اعلام کرد ((آغاز سال یک هزار و سیصدو نود و سه هجری خورشیدی))........ و ما شاد و سرمست از سال جدید آن را به این و آن تبریک می گفتیم..... در چشم بر هم زدنی عید 93 با تمام خوب و بدش گذشت و این گونه بود که 93 دیگر سال جدید نبود .... به سان نوزادی که پس از گذشت تنها هفت روز از ورودش به گردونه روزگار دیگر نورسیده نیست.... نمی دانم چه حکمتی در عید نهفته است که قبل از آمدنش همگان را به هیاهو وا می دارد آمدنش همه را دلگیر می کند ورفتنش همه را غصه دار ..... گاهی با خود می گویم این گوینده تلویزیون با آن صدای گرفته همیشگی اش آغاز چند سال هجری خورشیدی را به ما اعلام می کند؟ یا اصلا من تا چند بهار دیگر در گردونه ی روزگارم تا گوینده هرسال مرا از آغاز سال یک هزار و نمی دانم چند هجری خورشیدی آگاه کند..... بهار زیبا ... بهار سر سبز .... همیشه باشادی آمدن عید آغاز و با شادی پایان امتحانات نحس خردادماه به سرانجام می رسد.... اما فقط بهار سر سبز و زیبای من است که شاد شروع و شاد تمام می شود... تابستان و پاییز با شادی شروع می شوند و با غم تمام.... با شادی تعطیلی و غم پایان تعطیلات... با شادی روز اول مهرو غم امتحانات نیم سال.... زمستان اما با امتحانات نحس دی ماه آغاز و با شادی خرید عید به پایان می رسد... و این گونه روزها و ماه ها و فصلها و سالها از پی هم میروند..... اکنون 93 به همین زودی به آخرین ایستگاهش رسیده است و نیک می داند که همانند گیاهان یک ساله پایان آخرین ایستگاه پایان هستی اوست.... و اوکه روزی برای آمدنش همه را به هیاهو واداشته بود اکنون همه را برای رفتنش به هیاهو وا می دارد....
|